جدول جو
جدول جو

معنی سنگ تارم - جستجوی لغت در جدول جو

سنگ تارم
نوعی برنج
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنگ خارا
تصویر سنگ خارا
خارا، نوعی سنگ سخت، گرانیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ تراش
تصویر سنگ تراش
کسی که سنگ برای ساختمان می تراشد، کسی که چیزهایی مانند مجسمه و ظرف های سنگی یا چیز هایی دیگر از سنگ می تراشد
فرهنگ فارسی عمید
(سَ گِ سِ)
سنگی است سبز بزردی مایل. چون بسایند اجزای آن مانندشیر برآید و زبان را بگزد. درد چشم را نافع باشد و آنرا به عربی حجر حبشی خوانند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ)
اسم فارسی حجرالمسن است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). رجوع به سنگ ساب شود، سنگ فسان. فسان. (ازیادداشت بخط مؤلف). رجوع به سان و سنگ فسان شود
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ رَ / رِ)
نوعی از سنگ سخت است. (آنندراج). سنگی صلب و سخت. (ناظم الاطباء). سنگ خارا:
این کعبه نور ایزد و آن سنگ خاره بود
آن کعبه پور آذرو این کردگار کرد.
خاقانی.
ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت
حوالۀ سر دشمن بسنگ خاره کنم.
حافظ.
در سینۀ دل ز نازکی بتوان دید
مانندۀ سنگ خاره در آب زلال.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ)
نوعی از سنگ سخت. (ناظم الاطباء) :
گر ببیند عکس شمشیر تو در کوه اژدها
از فزع پنهان شود درسنگ خارا چون کشف.
عبدالواسع جبلی.
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا.
حافظ.
رجوع به خارا شود، درشتی خوی، بخل. حرص. آز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فُ / فِ سُ دَ / دِ)
تراشندۀ سنگ. حجار. که سنگ میتراشد
لغت نامه دهخدا
(عَمْ بَ فَ / فِ دَ/ دِ)
آبی که آنرا با سنگهای تفته که در آن افکنند گرم کرده باشند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان جرگلان بخش مانۀ شهرستان بجنورد. دارای 138 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ اِ رَ)
دهی از دهستان بوشگان است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و 1028 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(چَ گِ اِ رَ)
ارم نام شخصی است که ساز چنگ را وضع کرده است. (برهان). و او را آرام و رامی و رامتین نیز گویند. (جهانگیری) (آنندراج) :
دردل او تاب مهر در لب او آب لطف
باغ ارم بر رخان چنگ ارم بر کنار.
فخرالدین مبارکشاه.
رجوع به ارم شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنگ تمام
تصویر سنگ تمام
با آیین شکوهمندانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگ تاب
تصویر سنگ تاب
پخته و برشته شده بر روی سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگ تاب
تصویر سنگ تاب
پخته و برشته شده بر روی سنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنگ تراش
تصویر سنگ تراش
((~. تَ))
کسی که کارش کندن، تراشیدن، صیقلی کردن و شکل دادن سنگ هاست، صورت فلکی کوچکی در آسمان نیم کره جنوبی
فرهنگ فارسی معین
نوعی برنج تارم که دیررس باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان کران نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
بازی یک قل و دوقل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان کلارستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی برنج خزری با مرغوبیت متوسط
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی، که با ابزارهای گوناگون مانند پتک یا ابزارهای منفجرکننده، سنگ
فرهنگ گویش مازندرانی